مرکز علمی - پژوهشی دین و تمدن

موسسه پژوهشگران دین و تمدن توس

متن نشست سوم | چیستی روابط بین الملل

شنبه, ۱ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۰۰ ق.ظ

 

  • موضوع نشست: چیستی روابط بین الملل
  • ارائه دهنده: دکتر محمدحسن شیخ الاسلامی
  • زمان نشست: 31شهریور1402
  • مکان نشست: سالن جلسات مرکز علمی-پژوهشی دین و تمدن - مشهد مقدس

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

     توفیق زیارت حضرت علی بن موسی الرضا­علیه­السلام برای بنده افتخار است و از لطف و محبت آقای صفدری تشکر می ­کنم و همچنین از اساتید محترمی که خدمت­شان رسیده­ ام و امیدوارم مفید باشیم.

     دستور فرمودند در مورد مباحث مربوط به دوره سیاست ­خارجی و نقاط تماس احتمالی این حوزه ­ی مطالعاتی با دین ­شناسی به طور کلی، و به طور خاص فقه، نکاتی مطرح گردد. آن نکاتی که به نظر بنده می­رسد را مطرح می­کنم. البته بنده در علوم حوزوی خیلی دستی ندارم، از همین رو سعی می­ کنم اصطلاحی سخن نگویم. در حوزه روابط بین­ الملل[1] که سی سال است مشغول فعالیت هستم نیز در این گفتگو سعی می­کنم خیلی اصطلاحی نباشد تا درگیر مباحث اصطلاحی نشویم و آنچه دغدغه ­های شخصی من در این حوزه می ­باشد را خدمت اساتید عرضه می­کنم و اطمینان دارم راهنمایی می­کنید.

     معمولا این بحث را این­چنین آغاز می­کنیم که در علوم انسانی مدرن، هر مبحث­ش حول یک مفهوم مشخصی شکل گرفته است. گفته می­شود هر حوزه علمی یک مفهوم مرکزی دارد، مانند هسته­ای که می­کاریم و این رشد می­کند و شاخ و برگ­های فراوان در می­آورد. به عنوان مثال حوزه اقتصاد مدرن حول مفهوم ثروت شکل گرفته است. پرسش اساسی در اقتصاد مدرن این است که چگونه ثروت را شکل داده و افزایش­ش دهیم. به لحاظ تاریخی هم که مطالعه کنید، می­نگرید که دغدغه و پرسش اساسی همین بوده است که بعدها شاخه­ هایی به آن اضافه شده است، همانند بانکداری و اقتصاد بین ­الملل و اقتصاد خرد و کلان و... که اشراف دارید.

     سیاست­ خارجی[2] ذیل یکی از زیرشاخه­ های رشته روابط بین­ الملل تعریف می­شود. خود این رشته یکی از شاخه­ های علم سیاست است. علم سیاست[3] به مفهوم مدرن و آنچه که امروزه در دنیا مطالعه می‌شود، علم قدرت است. اساسا در تعریف علم سیاست تعبیر به علم قدرت می­شود. البته همانطور که استحضار دارید و در همه حوزه­ های علوم انسانی این­چنین است، در علم سیاست نیز تعاریف متعددی وجود دارد؛ اما آن جوهره و اساس و مفهوم مرکزی علم قدرت است. پرسش اساسی این است که قدرت را چگونه به دست آورده و حفظ نموده و ارتقاء دهیم.

     بنابرین ما دایره بزرگی داریم که علم سیاست است و ذیل آن حوزه­ های مختلف علمی وجود دارد که یکی از آنها روبط بین­الملل است.

     روابط بین ­الملل علمی است که مناسبات میان کنش­گران بین­المللی را مطالعه می‌کند. هر کنش­گری که سطح اثرگذاری آن محیط بین­الملل باشد، در روابط بین­الملل مطالعه می‌شود. به این ترتیب نسبت روابط بین­الملل با علم سیاست، عموم و خصوص مطلق است. دایره­ای داخل دایره­ی علم سیاست است.

     ذیل مفهوم یا حوزه مطالعاتی روابط بین­ الملل، یک حوزه خاص وجود دارد که به آن سیاست بین­ الملل می­گویند. در واقع یک دایره دیگر داخل این دایره دوم است. سیاست بین­ الملل، مطالعه روابط میان کنش­گران بین ­المللی با محوریت دولت است. زیرا کنش­گران بین­ المللی محدود به دولت نیستند. کنش­گران متعددی در سطح بین ­المللی فعال هستند. البته دولت­ها مهم هستند، اما غیر از دولت­ها انواع دیگری از کنش­گران بین­المللی داریم که در روابط بین ­الملل مطالعه می­شوند. مثلا سازمان­های بین ­المللی که دولت محور هستند[4] یا سازمان­های بین دولتی یا میان دولتی داریم که اعضای آنها فقط دولت­ها می­توانند باشند. همچنین سازمان­های بین­ المللی غیردولتی داریم که ارگان غیردولتی هستند. شرکت­های چند ملیتی داریم که محیط بین­ المللی حیطه اثرگذاری آن­هاست. گاهی افرادی داریم که سطح اثرگذاری آنها در محیط بین ­المللی است. این­ها در روابط بین­ الملل مطالعه می­شوند. آنچه که به آن سلبریتی یا چهره مشهور می­گوییم یک سرفصل مطالعاتی در بین­الملل است. مثلا این آقای رونالدو که به تهران آمده بود، از جهات مختلف سیستم به هم خورده بود.

     اجمالا اینکه کنش­گران بین­المللی متفاوت هستند. وقتی انواع روابط میان انواع کنش­گران مطالعه می­شود، ما روابط بین­المللی را مطالعه می­کنیم. روابط متنوع هستند؛ گاهی روابط سیاسی یا امنیتی یا دفاعی و فرهنگی است. یعنی انواع مختلف دارند. سیاست بین­الملل بخشی از روابط بین­الملل است که مناسبات قدرت میان دولت­ها را مطالعه می‌کند. البته ممکن است شما مثلا در سیاست بین­الملل به بحث­های محیط زیستی برخورد کنید؛ اما وقتی محیط زیست را در روابط بین دولت­ها از زاویه اثرش بر قدرت دولت­ها بررسی می­کنید، دارید سیاست بین­الملل مطالعه می‌کنید. مثال بهتر برای آن، حقوق بشر است. شما اگر حقوق بشر را از زاویه حقوق مطالعه کنید، در حوزه روابط بین­الملل مطالعه کرده­اید؛ اما زمانی که حقوق بشر را از حیث اثرش بر قدرت دولت­ها مطالعه نمایید، شما سیاست ­بین­الملل مطالعه می‌کنید. بنابراین سیاست بین­الملل یکی از حوزه­های روابط بین­الملل با دو قید مشخص است؛ اول تمرکز بر دولت و دیگر تمرکز بر معادلات قدرت میان دولت. وقتی این دو ویژگی را لحاظ کردید، در واقع دارید سیاست بین­الملل را مطالعه می­کنید.

     با این توضیحات جایگاه سیاست خارجی کجاست؟ رابطه سیاست خارجی با سیاست بین­الملل عموم و خصوص من وجه است. یعنی زاویه نگاهش دولتی است؛ اما محدود به مناسبات قدرت نیست. نکته دوم اینکه شما از زاویه نگاه یک دولت مشخص می­نگرید؛ مثلاً از زاویه نگاه جمهوری اسلامی ایران. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران؛ سیاست خارجی عراق؛ سیاست خارجی ترکیه و...؛ بنابر‌این سیاست خارجی منصوب و مرتبط با یک دولت مشخص است. البته ملاحظات قدرت در آن وجود دارد اما محدود به ملاحظات قدرت نیست. در سیاست خارجی غیر از قدرت، مسائل دیگری نیز مطرح است که به استحضارتان خواهم رساند. البته حوزه روابط بین­الملل شامل مطالعات امنیت بین­الملل نیز هست. همچنین شامل مطالعات اقتصاد و فرهنگ بین­الملل نیز هست. اینها هر کدام تعریف و حوزه مطالعاتی خود را دارد که دیگر پیرامون­شان وقت­تان را نمی­گیرم.

     یک واژه دیگر که گمانم لازم است نسبت آن را به لحاظ مفهومی مشخص کنیم، واژه دیپلماسی[5] است. همچنین نسبت دیپلماسی و سیاست خارجی باید بیان شود. به بیان ساده­ی عملیاتی، دیپلماسی وجه اجرایی سیاست خارجی است. سیاست خارجی منظومه­ای مشتمل بر مفاهیم، اصول، راهبردها، سیاست­ها و اقدامات اجرایی برای تحقق منافع ملی است. هر کشوری سیاست خارجی خود را تعریف می‌کند. در این سیاست خارجی، مفاهیم، اهداف، راهبردها، سیاست­ها و اقدامات تعریف می‌شود. همه این­ها در مسیر تحقق منافع ملی است. البته دیدگاه­های گوناگون وجود دارد.

     هر دولت برای تحقق اهداف­ش دو دسته ابزار در اختیار دارد. ابزار مسالمت­آمیز و ابزار قهرآمیز؛ یک منطقه خاکستری بین ابزار مسالمت­آمیز و قهرآمیز نیز وجود دارد. جنگ ابزار قهرآمیز است که در اصطلاح فنی حقوق بین­المللی تعبیر به توسل به زور[6] می­شود. ابزار صلح­آمیز یا مسالمت­آمیز نیز دیپلماسی است. وقتی دولت برای تحقق منافع ملی خود از ابزارهای غیرخشونت آمیز یا ابزارهای مسالمت­آمیز استفاده کند دیپلماسی می­گوییم. منطقه­ای خاکستری بین این دو وجود دارد که از جهتی قهرآمیز و از جهتی دیگر صلح­آمیز است که نام­ش را دیپلماسی اجبارآمیز[7] یا دیپلماسی مبتنی بر زور و اجبار می­نامیم. این همان چیزی است که ما در این چهل سال درگیر آن بوده­ایم. به اسم تحریم دچار دیپلماسی اجبارآمیز هستیم. البته دیپلماسی اجبارآمیز انواع دیگری نیز دارد؛ مانند زمانی که یک دولتی تهدید توسل به زور می‌کند و به آن قایق­های توپ­دار ­وییم. مثلا کشتی­ها را می‌آورد یک سرزمین را محاصره می‌کند، یعنی عملا از زور استفاده نمی‌کند، اما سایه زور را بالای سر دیگران نگه می‌دارد برای رسیدن به اهدافش که اینها بحث­های مفصلی دارد.

     جنگ یا توسل به زور نیز انواعی دارد که در مطالعات سیاست خارجی مفصل مورد مطالعه قرار می­گیرند. البته این بحث خارج از مطالعات سیاست خارجی است و در مطالعات نظامی و مباحث استراتژیک جای می­گیرد که جای تعریفش اینجا نیست؛ اما غرض این است که تصویری خدمتتان ارائه شود تا گستردگی و تفصیل این مباحث را بدانید.

     در مورد دیپلماسی که ابزار غیر خشونت­آمیز تحقق منافع ملی است، گونه­های بسیاری وجود دارد. در سال­هایی که در دانشکده روابط بین­الملل وزارت خارجه خدمت­گذار بودم، تصمیم داشتیم که کتب درسی دانشجویان را متناسب با نیازهای وزارت خارجه تالیف کنیم. در مطالعات و تحقیقات بر اساس منابع موجود بین­المللی که پنج سال پیش صورت گرفت، سی­وهشت گونه دیپلماسی بررسی شد که در کتاب­های مرجع ما معرفی شدند. حتما برخی از آنها را شنیده­اید و آشنایی دارید؛ به عنوان نمونه دیپلماسی فرهنگی، دیپلماسی عمومی، تجاری یا سلامت و بهداشت و...؛ این یک نوع ­ندی است. تقسیم­بندی­های دیگری نیز برای دیپلماسی شده است. همه این مباحث در واقع ذیل عنوان سیاست خارجی مطالعه می‌شود. خود سیاست خارجی در منابع علمی ما طبقه­بندی­ها و تقسیم­بندی­هایی دارد که اکنون محل بحث ما نیست.

     با این تصویر کلی که از حوزه مفهومی سیاست خارجی بیان شد، این نکته قابل تامل است که در مورد مناسبات دین و سیاست خارجی یا مناسبات فقه و سیاست خارجی در منابع فارسی اثری نداریم. کارهایی تحت عنوان نظریه روابط بین­الملل اسلامی صورت گرفته که باید گفت آنها اعم از نظریه سیاست خارجی اسلامی است. پیش از این خدمت حاج آقای صفدری به تفصیل عرض کردم آنچه که در منابع ما به زبان فارسی تحت عنوان نظریه روابط بین­الملل اسلامی وجود دارد، اصلا نظریه روابط بین­الملل نیست. از اینجا می‌خواهم به یک بحث جدید ورود کنم و آن نظریه­ی چیستی بودن نظریه روابط بین­الملل است. در آثار موجود، حتی در این اثر اخیر آیت­الله جوادی­آملی که تحت عنوان روابط بین­الملل اسلامی منتشر شده این نکته لحاظ نشده است. بنده خدمت آقازاده ایشان عرض کردم و سپس مکتوبا خدمتشان فرستادم و قرار شد حضورا خدمت ایشان برسیم و توضیح دهیم. دقت کنید که نظریه روابط بین­الملل مثل سایر شاخه­های علوم انسانی و اجتماعی، نظریه­ی چیستی است. به عبارت دیگر در بین این توده عظیم اطلاعات که در حوزه روابط بین­الملل ایجاد می‌شود، نظریه روابط بین­الملل این عینکی است که شما بر چشم می‌گذارید و عرض می‌کنم که محورهای مشخص دارد و به چیستی مناسبات بین­الملل می‌پردازد. به چرایی مناسبات بین­الملل می‌پردازد. اما نظریه هنجاری نیست. آن حوزه علمی یا معرفتی که برای ما هنجارگذاری نموده و تکلیف مشخص می‌کند، در مطالعات بین­الملل، حقوق بین الملل نامیده می­شود.

     حقوق بین­الملل است که به ما می‌گوید این کار مجاز و این کار غیرمجاز است. اگر این کار را کردی جریمه­ات اینچنین است. این­چنین مجازات می­شوی و یا پاداش می­گیری. حقوق بین‌الملل به بایدها و نبایدها در مناسبات بین­الملل می‌پردازد. نظریه روابط بین­الملل نظریه هنجاری نیست؛ به چیستی روابط می‌پردازد. بنابراین وقتی از زاویه معرفت دینی به حقوق بین­الملل نگاه می‌کنیم، معادل فقه روابط بین­الملل می‌شود. آثاری که در بحث روابط بین­الملل تولید شده همگی فقه روابط بین­الملل یا حقوق روابط بین­الملل اسلامی هستند. از اثر مشهور مرحوم آیت­الله عمیدزنجانی تحت عنوان فقه سیاسی –که تقریبا نصف جلدش تقریبا فقه روابط بین­الملل است- تا این اثر اخیر آیت­الله جوادی­آملی، که این هم فقه روابط بین­الملل است. تأملات شخصی من این است که شما بدون اینکه نظریه روابط بین­الملل داشته باشید، فقه روابط بین­الملل شکل نمی‌گیرد. تا برسیم به فقه سیاست خارجی که خود شاخه­ای از فقه روابط بین­الملل است. چرا شکل نمی‌گیرد؟ در محضر شما اساتید بزرگوار یک مثال ساده می­زنم. شما در سطح فردی، ابتدا باید تعیین تکلیف کنید که انسان مختار و آزاد است تا سپس بگویید این انسان مختار وظیفه دارد نماز بخواند و روزه بگیرد و...؛ اگر تعریفی که از انسان می‌کنید یک موجود مجبور باشد، احکامی که به آن بار می‌شود تماما متفاوت است.

     من جسارت کرده و در حوزه­ای که تخصص من نیست ورود می­کنم؛ ولی فقه ما موخر بر کلام اسلامی است. ابتدا باید اعتقادات افراد مشخص شود؛ خداشناسی و جهان­شناسی و انسان­شناسی دینی آنان مشحص شود و معلوم گردد مفروض ما این است که انسان عاقل و مختار است. فقه روابط بین­الملل نیز همین­گونه است. شما ابتدا باید بگویید دولت چیست و باید یک منظومه فکری تعریف کنید که فهم خود را از روابط و کنش­گران بین­المللی بیان کنید و آن­گاه بر اساس آن درست یا غلط یا مجاز بودن آن را بیان کنید.

     وقتی تاریخ تکوین روابط بین­الملل را مطالعه می‌فرمایید، ملاحظه می‌شود حتی به لحاظ تاریخی نیز مسئله این­چنین است. ابتدا دولت­هایی به شکل امپراتوری یا هر چیزی به وجود آمدند. بین آن­ها مناسباتی شکل گرفت. سپس یک حوزه علمی و معرفتی ایجاد شد که به دولت­ها و امپراتوری­ها و دولت شهرهای یونانی و هر موجودیتی که سطح اثرگذاری فرا ملّی داشت، گفت این کار را انجام دهی مجازات می­شوی و این دست و یا غلط است.

     ما در حالی به فقه روابط بین­الملل وارد می‌شویم که نظریه روابط بین­الملل اسلامی نداریم. به نظر من چالش اصلی اینجاست. بزرگان و علمای ما از دو زاویه ورود می­کنند؛ اول اصول حقوقی کلی ناظر بر روابط دولت­ها را می‌شمارند و توضیح می‌دهند و آیات و روایات مربوط به آن­ها را بیان می‌کنند و مثلاً می‌فرمایند مفهوم اصل وفای به عهد چیست. مستندات قرآنی و روایی آن چیست. اصل نفی سبیل، اصل دعوت و... چیست. وظیفه دولت اسلامی نیز دعوت است و این هم مستندات آن. یعنی در حد اصول کلی ناظر بر روابط بین دولت­ها به موضوع ورود می­کنند. دوم آنکه ما به محضرشان می­رویم و سوال می­کنیم فلان کار را می­توان انجام داد یا خیر. به صورت موردی یا مصداقی یک توضیحی می­دهیم و جوابی می­گیریم. این دو رویکردی است که الان نسبت به موضوع وجود دارد. به همین دلیل است که هیچ­کدام از آثاری که در این حوزه تولید شده است ظرفیت­های لازم برای پاسخ­گویی به نیازهای دانشگاه و دستگاه سیاست خارجی را نداشته است. آثاری است که برای فوق­لیسانس و دکترا که بخوانیم و امتحان بدهیم خوب است؛ ولی اثری که کنار دست من باشد و راهنما و مرجع من باشد[8] و در مواقع گرفتاری آن را ورق بزنم نیست. اکنون کتابی که در دست اساتید و پژوهشگران این حوزه است، کتابی است که پنجاه سال پیش مورگنتا[9] نوشته و افراد دیگری از این طیف. این مهم است و به نظر من اصل مشکل اینجاست که ما نظریه­ای در روابط بین­الملل از زاویه نگاه اسلامی نداریم.

* * *

     یک گفتگو یا مناظره مهمی وجود دارد در مورد اینکه علم روابط بین­الملل و به تبع آن علم سیاست از کدام گونه­های معرفت است. چه نوع معرفتی است. حداقل در علوم اجتماعی که بنده دانشجویی می‌کنم، در مورد شاخه­های مختلف، سه دیدگاه وجود دارد. بعضی معتقدند که اصلا دین وارد حوزه علوم اجتماعی نمی‌شود؛ تا اینکه به فقه برسد. باور دارند که دین امری فردی است، وارد حوزه علوم اجتماعی نمی‌شود. بنابراین علم روابط بین­الملل علمی مانند فیزیک کوانتوم، شیمی، معماری و شاخه­های دیگر است. اگر چه به نظر من همان­ها این­طور که می­گویند نیست؛ اما خلاصه باور دارند ربطی به دین ندارد و دین نیز چنین ادعایی ندارد و مفصل بحث می­کنند که این کمال دین است.

     گروه دیگری به ما می‌گویند که روابط بین­الملل جزو آن شاخه های علوم اجتماعی است که دین به ماهیت آن ورود نمی‌کند، اما چارچوب­های کلی آن را تعریف می‌کند. بایدها و نبایدهای کلی را تعریف می‌کند.

     نظریه­های روابط بین­الملل هشت محور مهم دارد. یعنی به هشت ابر پرسش باید پاسخ دهند. دین وارد پاسخ دادن به ابر پرسش­های روابط بین­الملل نمی‌شود. به شما می‌گوید برو کار خود را انجام بده، آقای دولت منافع خود را پیگیری و محقق کن، با یکی قرارداد ببند، با یکی اتحاد درست کن، با یکی ائتلاف نما، برای منافع ملی جایی به جنگ رفته و جایی به زور متوسل شو و جایی تحریک کن. ولی در استفاده از این ابزارهایی که در اختیار توست یک محدوده­ای دارد. چارچوب باید و نباید تو را دین مشخص می­کند. همانند اینکه دین به ما نگفته که شما وقتی می­خواهی ساختمانی را بسازی، از میلگرد شماره چند استفاده کن، چه آلیاژی را تهیه نما و چگونه نقشه­کشی کن. اینها را به شما نمی­گوید، ولی اصول کلی را بیان می­کند که وقتی خانه­ای می­سازی، چنان بساز که به خانه همسایه مشرف نباشد. یا مثلا چنان بساز که به همسایه اضرار نرسد. طوری نساز که ضوابط شرعی در خانه رعایت نشود. مثلا نمی­توانی حمام اوپن بسازی. یک سری قواعد کلی می­دهد و چارچوب رفتاری برای شما تعیین می­کند. اما در واقعیت به اینکه کنش­گر اصلی در روابط بین­الملل دولت است یا خیر، پرسشی نیست که دین جواب دهد. اینکه انگیزه دولت­ها در رفتار سیاست خارجی خود چیست، پرسشی نیست که به دین مربوط باشد. این نگاه دوم است و معنایش این است که اسلام نظریه روابط بین­الملل ندارد، اما فقه روبط بین­الملل دارد. اگر این نگاه دوم را بپذیریم، معنایش این است که ما نظریه روابط بین­الملل اسلامی نداریم، ولی فقه روابط بین­الملل و یا حقوق بین­الملل اسلامی داریم.

     نگاه و رویکرد سوم این است که دین موظف است آن عینکی که برای فهم روابط بین­الملل لازم است را روی چشم ما بگذارد. مفاهیم و مناسبات روابط بین­الملل را برای ما تعریف کند. اگر ما این­ها را از جای دیگر بگیریم مطابق واقع نخواهد بود. بنابرین ما هم نظریه روابط بین­الملل اسلامی داریم و آن مقدم بر فقه روابط بین­الملل است. هم اینکه ما فقه روابط بین­الملل نیز داریم. هر دو را داریم.

     خلاصه آنکه این هم از بحث­هایی است که همین ابتدای امر باید تکلیف­مان را نسبت به آن مشخص کنیم.

* * *

     امروزه در روابط بین­الملل هفت مکتب بزرگ داریم که فکر می­کنم اغراق نیست اگر بگویم هزاران نظریه روابط بین­الملل در دنیا تولید شده که ذیل این هفت مکتب اصلی قرار می­گیرد. نظریه­پردازی مدرن و نوین در روابط بین­الملل خود از پدیده­های قرن بیستم است. از سالهای ابتدای قرن بیستم، به خصوص از چند سال مانده به جنگ جهانی اول، کار نظریه­پردازی در روابط بین­الملل در آمریکا شروع شده و هنوز ادامه دارد.

     در این حوزه دانشی، عمدتا نظریه­های بزرگ آمریکایی است و تقریبا تا دهه هشتاد میلادی آمریکایی­ها در روابط بین­الملل مهم بودند. به دلایلی از سال­های پایانی دهه هشتاد میلادی، اروپایی­ها فعال می­شوند. اکنون آن بخش بالنده نظریه­پردازی در روابط بین­الملل، حوزه غیرغربی است. یعنی اکنون آثار را که می­بینید، نظریه­های غیرغربی به مراتب زاینده­تر و بالنده­تر از حوزه­های غربی است. البته علت آن این است که این نظریه­ها دیده نمی­شد. وجود داشت ولی خوانده نشده بود. یا به زبان آکادمیک ارائه نشده بود. اکنون آرام آرام ارائه می­شود و مورد توجه است. ولیکن همچنان ما غائب هستیم. یعنی ما چه به عنوان ایران و یا به عنوان اسلام و تشیع در دانش روابط بین­الملل وارد نشده­ایم. البته کارهایی می­شود، اما بازتاب جهانی و بین­المللی ندارد. از آن طرف فضای بکری برای کار نوین است.

     تنها برای آنکه اسامی نظریات گوناگون را به استحضارتان رسانده باشم، عرض می­شود. ما نظریه واقع گرایی[10]، نظریه نوواقع گرایی[11]، نظریه لیبرال[12] و نولیبرالیسم[13] در روابط بین­الملل داریم. نظریه­های چپ در روابط بین­الملل یک مکتب را تشکیل می­دهد. نظریه سازه­انگارانه[14] نیز شاخه­ای از این حوزه است. ما فکر می­کنیم نظریه روابط بین­الملل اسلامی نیز هست، اگرچه تدوین نشده است.

     ذیل هر کدام از این­ها همانطور که عرض شد، هزاران نظریه­های مختلف با موضوعات مختلف و نگرشات گوناگون وجود دارد و هر کدام از این نظریه­ها یا مکاتب اصلی روابط بین­الملل، یک مکتب سیاست خارجی هم دارد. زیرا سیاست خارجی ذیل روابط بین الملل است. یعنی ما نظریه سیاست خارجی رئالیستی یا واقع گرایانه داریم. نظریه سیاست خارجی نو واقع گرایانه داریم؛ و به همان ترتیب الی آخر. این مقدمه‌ی بحثی است که می‌خواستم به استحضار برسانم.

* * *

     کار نظریه­پردازی غیرغربی، با روس­ها و چینی­ها شروع شد. البته چینی­ها در این زمینه تواناتر از روس­ها هستند و مفصل­تر کار کرده­اند. الان نظریه­پردازان مطرحی از برزیل، هند، ژاپن و جاهای دیگر داریم. جغرافیای آن مهم نیست. مهم این است که بر آمده از آموزه­های فکری آن حوزه جغرافیایی است. مثلا نظریه­های آمریکای لاتین، برآمده از سنت تمدن آمریکای لاتین بوده و واقعا قابل توجه است. اینها ترجمه نشده است. تنها یک کتاب را دو سال پیش ما در وزارت خارجه ترجمه کردیم به نام «نظریه­های غیرغربی روابط بین­الملل» که پس از آن کاری به طور جدی ترجمه شده باشد را ندیده­ام. کارهای اسلامی نیز از اندیشمندان مصری و لبنانی وجود دارد که عمده آنها روابط بین­الملل نیست، حقوق یا فقه روابط بین­الملل است.

     یک کاری نیز در دانشگاه امام باقر علیه­السلام انجام می­داند که دیگر تمام شده و به من دادند که داوری کنم. از آنها خواستم که حتما ترجمه کنند و پیشنهاد دادم که نام­ش را مکتب ایرانی امنیت بین­الملل بگذارند. فکر می­کنم که کار قوی و محکمی از لحاظ نظری است و مورد استقبال قرار بگیرد.

* * *

     پرسش: ما معمولا چرایی و چیستی و چگونگی را در هم تنیده می­بینیم. اینکه ما فقه روابط بین­الملل و حقوق روابط بین­الملل داشته باشیم، و ولو ارتکازا به چیستی و چرایی آن نپرداخته باشیم اصلا برای من قابل تصور نیست. فرض کنید سالیان سال حکومت اسلامی داشته­ایم که آخرین آن­ها امپراطوری عثمانی بود و یقینا در آن روابط بین­الملل داشته­ایم. این روابط بین­الملل با این گستردگی، یقینا به چگونگی مبتلاست. بدون چیستی و چرایی اصلا بی­معناست. اینکه ما نظریه دولت نداریم، یا به این معناست که اصل این بحث جدید است، مثل روانشناسی یا جامعه­شناسی جدید؛ خب ما ابن­خلدون را پدر جامعه­شناسی می‌دانیم، اما نه جامعه شناسی جدید. روابط بین­الملل یا باید یک مفهوم نوزا و جدید باشد که در آن چیزی نداشته باشیم، یا باید داشته باشیم، ولو به صورت مرتکز. ما حکومت­های اسلامی داشته­ایم، اینکه ما هیچ چیزی در بخش چیستی و چرایی نداشته باشیم، برای من مفهوم نیست. این را اگر توضیح بفرمایید چگونه ممکن است.

     روابط بین­الملل بین دولت اسلامی و سایر دولت­ها به هر شکلی حتما وجود داشته است. اما آیا این نظریه به صورت تبیین شده وجود داشته باشد؛ من ندیدم.

     ادامه پرسش: من تفکیک آن را نمی­فهمم. شما یک بنایی دارید و یک مبنایی. اگر فکر کنیم این بنا بوده ولی زیرساخت نداشته برای من قابل تصور نیست. با این پیشینه­ای که در بحث حکومت داشته­ایم. یک زمانی حکومت اسلامی حکومت اول دنیا بوده است. یا باید باشد که ما پیدا نکرده­ایم. یا باید از یک زاویه دیگری به موضوع ورد پیدا کنیم. مثلا در همین بحث جدیدی که آیت­الله جوادی آملی مطرح نمود­ه­اند. نظریه ایشان مبتنی بر یک نظریه خاصی است در علم دینی. بحث ارتباط علم و دین، ایشان معتقدند هر چیزی که عقلایی باشد و عقلا بماهم عقلا بپذیرند، منتسب به دین است. ولو اینکه خاستگاهش جای دیگری باشد. ایشان این را دینی می­داند و بر آن استدلال دارد. اصل بحث را من متوجه نمی­شوم، اینکه ما در زمینه فقه روابط بین­الملل مطلب داشته­ایم، ولی در زمینه چیستی و نظریه­پردازی­اش چیزی در دست نباشد.

     پرسش دیگر: این روابط بین­الملل، ماهیت­اش علم تجربی است؟

     اگر فرمایش جناب‌عالی این باشد که متدولوژی علم، تجربه است، یعنی قیاس نیست، استقراء نیست، یعنی تجربه انجام می­گیرد و از آن تجربه ما قواعدی را استنباط می­کنیم؛ اگر مقصودتان این باشد، پاسخ خیر است. ما در حوزه روابط بین­الملل سه مناظره بزرگ داشته­ایم. مناظره اول بین واقع­گرایی و آرمان­گرایی است. مناظره دوم، مناظره روشی است که در کتاب­های نظریه­های بین­الملل جزو فصول اولیه همیشه توضیح این مناظره­هاست. مناظره دوم این است که جریانی بعد از شکوفایی پزیتیویسم در غرب آمد و گفت همه علومی که به آنها اصطلاحا علوم انسانی یا فلسفی و مفهومی می­گوییم، مزخرف است و باید همه اینها را با روش­های تجربی پیش ببریم. در مقابل کسانی بودند که علوم انسانی به خاطر ماهیت و ذات انسان، قابل تجربی شدن نیست. مناظره­ای سه دهه­ای شکل گرفت که حاصل­اش شکست پزیتیویسم بود. یعنی اینکه الان محققان روابط بین­الملل و بدنه اصلی اندیشه در روابط بین­الملل، علم روابط بین­الملل را یک علم تجربی تلقی نمی‌کنند. در واقع روش­های کمّی و کیفی را امکان پذیر می­داند و محدودیت­های روش­های کمّی و ملاحظات روش­های کیفی را بیان می­کند. همانند علم فیزیک و شیمی و طب نیست.

     تجربه­ای که در علم روابط بین­الملل مورد استفاده قرار می‌گیرد، تاریخ است. یعنی آزمایشگاه روابط بین­الملل تاریخ است. علم تجربی می‌گوید شما قاعده­ای از تجربه استخراج کرده و سپس به موارد آتی تعمیم می‌دهی. اما آیا قواعدی که از تاریخ استنباط می‌شوند قابل تعمیم به مسائل فعلی ما هستند؛ حتما خیر. یعنی روابط بین­الملل یک ماهیت پویا و یک وضعیت ویژه دارد که شما نمی­توانی بگویی قاعده­ای که بر جنگ سرد حاکم بود، همان­گونه اکنون حاکم است. بله؛ ما از آن تجربیات استفاده می‌کنیم، اما این خیلی فرق دارد با اینکه شما بگویی در این نقطه جغرافیایی آب در صد درجه می­جوشد و آن طرف دنیا نیز همین­طور است. در روم باستان در صد درجه می­جوشد و در زمان حضور امام نیز همینطور. علم تجربی یعنی این؛ یعنی قواعد آن قابل تعمیم است و مربوط به زمان و مکان نیست. قواعد روابط بین­الملل اصلا این­چنین نیستند.

     پرسش: در صحبت­هایتان فرمودید در گذشته اول دولت­ها تشکیل شدند، بعد فقه و حقوق آن نوشته شد. پس در حقیقت فقه و حقوق نوشته شده در گذشته ناظر بر تجربه بوده است و در حقیقت آنچه را که واقع شده تئوریزه کرده است.

     فقه و حقوق واقعیت را تئوریزه نمی‌کند. اتفاقا نظریه روابط بین­الملل است که واقعیت را تئوریزه می‌کند.

     ادامه پرسش: می‌فهمم؛ ولی پیش­تر فرمودید از نظر تاریخی هم تأخر داشته است. یعنی ابتدا دولت­ها و روابط شکل گرفته است، حالا مدرسه تشکیل شده و حقوق­ش را نوشته­اند.

     عرض من این است چیزی که ایشان می‌پرسند، مسئله­ی حقوق نیست، بلکه خود نظریه روابط بین­الملل را قصد کرده­اند. تفکیک این دو را در نظر داشته باشید. نظریه روابط بین­الملل مبتنی بر تجربه واقعی دولت­ها در تعاملات با هم شکل گرفت، اما یک شاخه معرفت برای آن که اسم­ش را علم تجربی بگذاریم کافی نیست این ویژگی را داشته باشد. علاوه بر این که مبتنی بر تجربه شکل می‌گیرد، باید گزاره­های آن از لحاظ جنس ابطال پذیر باشد. گزاره­هایی که ما در نظریه روابط بین­الملل ارائه می‌کنیم، از لحاظ جنس و ماهیت ابطال پذیر نیستند. کاملا مفاهیم مجرد هستند. اتفاقا این حوزه از دانش با مفاهیمی کار می­کند که در سطوح بالای تجرید قرار دارد. الان مثلا نظریه­های موخر در روابط بین­الملل، نظریه­هایی هستند که روی مفهوم هویت بنا می‌شوند.

* * *

     عرض کردم هفت، هشت محور مهم وجود دارد که مکاتب اصلی روابط بین­الملل به واسطه پاسخ­هایی که به این سوال­ها می‌دهند از یکدیگر تفکیک می‌شوند. یکی از آنها را عرض می­کنم؛ چون بحث مفصلی است. وقتی می­خواهیم یک نظریه روابط بین­الملل تدوین کنیم، اولین پرسشی که باید پاسخ دهیم این است که کنش­گر اصلی در روابط بین­الملل کیست؟ چه کسی را باید مطالعه کنیم. واقع­گراها و رئالیسم­ها که عرض کردم، به ما می­گویند کنش­گر اصلی دولت است. البته این تنها یک بحث نظری نیست و پیامدهای جدی عملی دارد. لیبرال­ها گفتند دولت که وجود ندارد و مفهومی اعتباری است و اصلا دولت کجاست؟ آن که واقعا وجود دارد و کنش را سامان می‌دهد فرد است. بنابراین نظریه روابط بین­الملل باید کنش­های افراد را که در غالب نهادها و سازمان­ها تجمیع پیدا می‌کنند و یک رفتاری را از خود نشان می‌دهند، باید آن را تحلیل نموده و فهمید. دولت و سازمان های بین­المللی نیز یکی از این­هاست. مارکسیست­ها گفتند نه دولت و نه نهاد و نه فرد است. آن­ها گفتند تاریخ عرصه تضاد و تعارض منافع دو طبقه است؛ طبقه اجتماعی[15] واجد ابزار تولید و طبقه اجتماعی فاقد ابزار تولید. در عصر فئودالیته، طبقه اجتماعی واجد ابزار تولید را فئودال و زمین­دار می­نامیده و طبقه فاقد ابزار تولید را دهقان نام­گذاری کردند. در عصر سرمایه­داری، ما یک طبقه سرمایه­دار و یک طبقه کارگر داریم. بر این مبنا نظریه روابط بین­الملل­شان را ساختند.

     اینکه شما جهان را چگونه تعریف می‌کنید بر آن فقهی که می‌خواهید قاعده بگذارید موثر است. الان دوستان حوزوی ما که کار­های نظریه­پردازی روابط بین­الملل کردند می‌گویند دولت رو بنا است. ظاهر است. واقع امر این است که روابط بین­الملل عرصه تنازع میان امت­هاست، یعنی کنش­گر اصلی کیست؟ امت است. بعد از آنان می­پرسیم امت یعنی چه؟ می­گویند امت یک تجمع انسانی است که وجه اشتراک آن اعتقاد و دین است. بنابراین ما یک امت اسلامی داریم. یک امت مسیحی یا یهودی داریم. بعد این را در اصطلاحات فقهی می­گویند دارالاسلام، دارالکفر، دارالحرب، دارالهدنه داریم. بعد قواعد رفتار میان اینها را در فقه تعریف می­کنند. می‌گویند شما به عنوان یک دولت اسلامی روابط­ات با سایر دولت­های اسلامی باید از این قواعد تبعیت کند. چون آن بخشی از دارالاسلام است. با یک دولتی که مسلمان نیست اما با شما جنگ ندارد؛ چون در حوزه دارالکفر قرار می­گیرد اما در دارالحرب قرار نمی­گیرد، قاعده­های حاکم بر رفتار شما این چیزهاست. یعنی آنچه که می­گویند از نظریه روابط بین­الملل اسلامی وجود دارد - اگر وجود داشته باشد - در همین حدود است. ما یک دارالاسلام و دارالحرب داریم. یعنی کنش­گر اصلی در روابط بین­الملل امت است و بقیه نهادهایی که می­بینید روبنا و ظاهر است.

     از این پیچیده­تر حرف­هایی است که سازه­انگارها زده­اند. آن‌ها خیلی پیچیده­تر حرف می‌زنند. آن­ها می‌گویند قاعده حاکم بر رفتار هر کنش­گر بین­المللی تابع تعریف او از خود و دیگری است و این تعریف متغیر است. سازه­انگاری در درجه اول یک مکتب فلسفی است. حتی در بعد فردی ادعا دارند شما تا جایی می­توانی پرش کنی که باور داشته باشی می­توانی بپری. آن چیزی که شما را شکل می­دهد، باور شماست از اینکه خودت چه هستی؟! به همین خاطر در نظریه­های تعلیم و تربیت می­گویند مهم­تر از اینکه ضریب هوشی کودک چقدر است، این است که باورش به خودش به چه میزان است. کسی که باور کند نابغه است، نابغه خواهد بود. ای برادر تو همه اندیشه­ای؛ ما بقی خود استخوان و ریشه­ای. اینها در تعریف خودشان اسم این را می­گذارند هویت. بعد می­گویند اگر می­خواهی رفتار دولت ایالات متحده یا سازمان ملل را بشناسی، فهم او از خودش را پیدا کن. از این نظریه مفهوم جنگ نرم در آمد. شما اگر می­خواهی کشوری را از هم بپاشی، به جای آنکه هزینه نظامی کنی و متوسل به زور شوی، باور آنان را نسبت به خود تغییر بده. روی مغز جوان­ها کار کن.

* * *

     ما متاسفانه مبنا را تدوین و تنقیح نکرده­ایم، از همین رو در مسائل گوناگون با چالش مواجه می­شویم. وقتی که تصمیم می­گیریم با نباید با آمریکا مذاکره کنیم، می­رویم سراغ امام حسین­علیه­السلام و اگر بخواهیم مذاکره کنیم، از ماجرای امام حسن­علیه­السلام استفاده می­کنیم. ما باید مبنا دستمان باشد که اکنون در شرایط امام حسن یا امام حسین هستیم. کاری که ما در جمهوری اسلامی می­کنیم همه بار مسولیت را به لحاظ شرعی و سیاسی بر دوش رهبری می­گذاریم. آقایان نمی­توانند تصمیم بگیرند، مکاتبه با حضرت آقا می­کنند و طلب رهنمود می­کنند.

     از طرفی اهل فکر نیز در تبیین الگوی رفتاری دولت اسلامی ناکارآمد هستند. یعنی ما مبانی نظری اینکه بعد از هشت سال مخاصمه با عربستان سعودی یک شبه اینها به طرف ما برمی­گردند را نمی­دانیم. در اینکه اکنون باید چه کنیم می­مانیم. این به خاطر ناآگاهی ما نسبت به مبانی است. می­گوییم مصلحت است که آن را رهبری تشخیص می­دهد. البته این خوب است و اختیارات ولی­فقیه را تضمین می­کند. اما روی دیگر آن این است که هزینه ناکامی­ها در سیاست خارجی را متوجه ایشان می­کند.

     ما اگر مبانی الگوی رفتاری دولت اسلامی در روابط بین­الملل را در اختیار داشتیم، لازم نبود دائم مراجعه کنیم و از ظرفیت ولی­فقیه، چه در بعد نظر یا عمل استفاده کنیم. عرض من این است که این کار در عمل باید شکل بگیرد. بنده تقریبا آثاری که در این عرصه تولید را خوانده­ام. کارهایی که در کشورهای اسلامی حتی در دوره­های اخیر نیز تدوین شده مثل لبنان و... را نیز دیده­ام. کارهای انگلیسی­ها را هم دیده­ام دین­شناس نیستم و ادعای دین­شناسی نیز ندارم، فهم قاصر من این است که ما حتما باید فکری برای نظریه روابط بین­الملل کنیم. حتما وجود دارد، منتها عرض من این است قبل از آنکه به فقه برویم، آن مبانی کار را با مراجعه به منابع بچینیم، این بنای مستحکمی می­شود.

     الان به ما می‌گویند که فرق شما با اسراییل چیست؟ فرق شما با ماکیاولی[16] چیست؟ می­گویند چطور شما سه اصل عزت، حکمت و مصلحت را در سیاست خارجی­تان قرار داده­اید، اینها در ادبیات سیاست خارجی دنیا معادل دارد. معنای آن این است که ما رشِنال­یم؛ رشنال یعنی در سیاست عقلانی عمل می­کنیم. عقلانی یعنی چه؟ عقلانی در ادبیات روابط بین­الملل و سیاست خارجی یعنی سود-هزینه می‌کنیم. محاسبات سود هزینه می‌کنیم ببینیم چه کنشی هزینه کمتر و سود بیشتر دارد. عزت یعنی چه؟ یعنی اینکه شما منافع ملی خود را با حفظ پرستیژ از دست نمی‌دهی. مصلحت یعنی چه؟ یعنی انعطاف، یعنی هر کجا لازم بود شما انعطاف به خرج می‌دهی.

     حضرت آقا در همین سخنرانی اخیر خود که ما با سفرا خدمت ایشان رفتیم، فرمودند این اصل مصلحت که گفته­ام را برخی خوب متوجه نشده­اند. فرمودند این مشابه تقیه است. دقیقاً این تعبیر را کردند. من در یک کنفرانس مهم بین­المللی به زبان انگلیسی در بلژیک سخنرانی می­کردم و عزت، حکمت و مصلحت را تبیین کردم. یکی به من گفت فرق تو با ماکیاولی چیست؟ این مبانی که شما می­چینید دقیقا همان مبانی­ای است که آنها با ادبیات خود چیده­اند و انتهای آن هم این است که هر جا به مصلحت ما بود عمل می‌کنیم. البته من جواب دادم؛ ولیکن مبانی لازم است.

     من این بحث را با برخی از دوستان از علمای بزرگ در تهران مطرح کردم، یکی از آقایان به من گفت فرقی نمی­کند، فقط ما بر حق هستیم و آنها حق بودند؛ وگرنه هیچ چیزی اختیار عمل امام مسلمین را محدود نمی‌کند.

     اگر چنین است، خب ما خیلی در سیاست خارجی راحت می‌شویم. یعنی آیا حضرت امیرعلیه­السلام آب را بر معاویه می‌بستند؟! سفیر انگلیس در تهران پیش ما آمد بعد در این قضایا به من گفت در ادبیات روابط بین­الملل حفظ نظام از اوجب واجبات است می‌دانی چیست؟ گفتم بله؛ چون راجع به این کار کرده­ام؛ اصل بقا است. ما یک اصلی به نام اصل بقا داریم. این دقیقا معادل همان است. گفت خیلی خوب، اگر شما هم چنین هستید، ما هم همین هستیم! بعد سوالی مطرح کرد که به نظر من اساسی است. به من گفت اگر لازمه حفظ نظام جمهوری اسلامی نقض عهد باشد، شما نقض عهد می‌کنید؟ می‌دانید می‌خواست چه نتیجه بگیرد؟ می‌خواست نتیجه بگیرد فتوای رهبری و پیمان­هایی که می­بندید، ممکن است نقض نمایید. اینها مهم است.

     من معتقد هستم دولت اسلامی که نقض عهد مکرر انجام دهد دیگر اسلامی نیست که شما بگویید حفظ آن از اوجب واجبات است. بالاخره حضرت امیرعلیه­السلام کدهای رفتاری­اش به عنوان رئیس حکومت اسلامی با کد رفتاری معاویه تفاوت دارد. یک کارهایی را حضرت امیرعلیه­السلام تحت هیچ شرایطی نمی‌کند، چون حضرت امیرعلیه­السلام است. به نظر من اینها چیزهایی است که ما باید از شما فرا بگیریم و البته نمی‌دانیم چگونه بحث به اینجا رسید معذرت می‌خواهم.

 

 

[1] International Relations

[2] Foreign policy

[3] Science of policy

[4] International goverment organization

[5] Diplomacy

[6] Use of force

[7] Coercive diplomacy

[8] Handbook

[9] هانس یوآخیم مورگنتا (۱۷ فوریه ۱۹۰۴ ۱۹ ژوئیه ۱۹۸۰) نظریه‌پرداز آمریکایی آلمانی تبار و استاد روابط بین‌الملل و علوم سیاسی بود. وی را پدر علم سیاست خارجی در نیمه دوم قرن بیستم خوانده‌اند. وی همچنین یکی از بنیان‌گذاران نظریه واقع‌گرایی در روابط بین‌الملل خوانده می‌شود.

[10] واقع‌گرایی یکی از نظریه‌های روابط بین‌الملل است که سیاست‌های جهانی را بر اساس رقابت دولت‌ها بر سر منافع ملی خود تعریف می‌کند. واقع‌گرایی، مهم‌ترین و پایدارترین نظریه روابط بین‌الملل محسوب می‌شود.

[11] نوواقع گرایی یا واقع گرایی ساختاری یکی از نظریه‌های روابط بین‌الملل است که اولین بار توسط کنت والتز در کتاب «نظریه سیاست بین‌الملل» در سال ۱۹۷۹ طرح شد. در کنار نئولیبرالیسم، نوواقع‌گرایی یکی از تأثیر گذارترین رویکردهای معاصر به روابط بین‌الملل بوده‌است. هر دو دیدگاه، در دهه گذشته نظریه روابط بین‌الملل را تحت سلطه خود داشته‌اند.اصلی ترین بحث این نظریه تاثیرات ساختار نظام بین الملل بر رفتار بازیگران است، بدین معنی که از نظر نوواقعگرایان ساختار نظام بین الملل تعیین کننده اصلی رفتار بازیگران است.

[12] لیبرالیسم یکی از مکاتب اصلی در نظریه روابط بین‌الملل محسوب می‌شود. ریشه‌های این نظریه به اندیشه لیبرال بر می‌گردد که در عصر روشنگری مطرح شد. مشکلات دستیابی به صلح پایدار و همکاری در روابط بین‌الملل و همچنین روش‌های مختلفی که می‌تواند به موفقیت در این زمینه‌ها کمک کند، مسائل اصلی محسوب می‌شود که این نظریه به آن می‌پردازد.

[13] نئولیبرالیسم در مطالعات روابط بین‌الملل به مکتبی فکری اشاره دارد که بر اساس آن دولت‌ها در روابط با دیگر دولت‌ها در درجه نخست به مزیت‌های مطلق و نه به مزیت‌های نسبی اهمیت می‌دهند یا حداقل باید اهمیت دهند.

[14] سازه‌انگاری یا برسازی (Constructivism) یکی از نظریه‌های روابط بین‌الملل محسوب می‌شود. این نظریه بر این عقیده است که جنبه‌های مهم روابط بین‌الملل در نتیجه سرشت انسان یا دیگر ویژگی‌های اساسی سیاست جهانی نیست، بلکه آن‌ها به طور تاریخی و اجتماعی برساخته شده است.

[15] Social class

[16] Niccolo Machiavelli

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی